ماجرای دست‌درازی رمال شیطان‌صفت به دختر عاشق

​دختر جوانی به پلیس گفت به خاطر رسیدن به پسری که او را دوست داشت و ادعا می‌کرد خانواده‌اش مانع ازدواج آنها شده‌اند در دام یک رمال شیطان‌صفت افتاده است.

ماجرای دست‌درازی رمال شیطان‌صفت به دختر عاشق

دختر جوانی به پلیس گفت به خاطر رسیدن به پسری که او را دوست داشت و ادعا می‌کرد خانواده‌اش مانع ازدواج آنها شده‌اند در دام یک رمال شیطان‌صفت افتاده است.

دختر جوان در کلانتری نجفی مشهد گفت: ۵ ساله بودم که «فرزند طلاق» نام گرفتم و به همراه برادر بزرگ‌ترم به آغوش مادر پناه بردم چراکه در آن سن و سال به عشق مادری نیاز بیشتری داشتم و او را پناهگاهی مطمئن می‌دانستم. از سوی دیگر، پدرم خیلی زود با زن جوانی ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت تا جایی که هیچ‌گاه سراغی از ما نگرفت.

در این شرایط مادرم در یکی از هتل‌های مشهد به عنوان خدمتکار استخدام شد و به سختی کار کرد تا هزینه‌های زندگی را تامین کند. من هم تا مقطع دیپلم به تحصیلاتم ادامه دادم و سپس برای آنکه کمک‌خرج مادرم باشم در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم و قید دانشگاه را زدم.

هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که در محیط کارم با جوانی به نام نوید آشنا شدم و به طور پنهانی با یکدیگر ارتباط برقرار کردیم. من عاشق نوید شده بودم و به امید ازدواج به این رابطه ادامه دادم و بر سر قرارهای خیابانی حاضر شدم.

در همین دیدارهای پنهانی از او خواستم به خواستگاریم بیاید و به این ارتباط مخفیانه پایان دهد، اما او هر بار به بهانه‌ای از خواستگاری طفره رفت و دوست نداشت من درباره ازدواج با او صحبت کنم. از طرف دیگر، به‌خوبی می‌دانستم که مادرم به‌شدت مخالف دوستی‌های خیابانی است و اگر از ماجرای من و نوید مطلع شود دیگر هیچ‌گاه نمی‌توانم با او ازدواج کنم.

در شرایط روحی و روانی بدی گرفتار شده بودم و اضطراب و نگرانی بر وجودم حکمرانی می‌کرد که یک روز نوید مرا برای گفتگو درباره آینده‌مان به یک کافی‌شاپ دعوت کرد. او آن روز آب پاکی را روی دستم ریخت و ادعا کرد چون من فرزند طلاق هستم، پدر ومادرش به‌شدت با ازدواجمان مخالفند و به خواستگاریم نخواهند آمد.

حرف‌های نوید مانند پتکی سنگین بود که بر سرم فرود آمد. اگرچه احساس می‌کردم او این موضوع را بهانه‌ای قرار داده است تا همچنان به رابطه‌ام بدون تعهد ازدواج با او ادامه دهم، ولی من به او دلباخته بودم و اکنون باورم نمی‌شد که همه آن وعده‌ها را باید به فراموشی بسپارم.

تا چند روز دچار افسردگی و تألمات روحی بودم که یکی از دوستانم رمال مشهوری را پیشنهاد کرد و گفت که او می‌تواند با سحر و جادو مادر نوید را طلسم کند تا مشکل ازدواج ما حل شود و به قول معروف دهان او را ببندد. اینگونه بود که همراه دوستم به طرف منزل رمال ۴۰ ساله به راه افتادم و مشکلم را با او درمیان گذاشتم. رمال که با خونسردی به حرف‌هایم گوش می‌داد، با تاکید بر اینکه باید چند جلسه برای طلسم پدر و مادر نوید نزد او بروم، از من خواست در جلسه بعدی حتما به‌تنهایی نزد او بروم.

اگرچه ابتدا به این درخواست مشکوک شدم، ولی با تعریف‌هایی که از او شنیده بودم و همچنین برای رسیدن به نوید پذیرفتم و هفته بعد به‌تنهایی قدم در خانه رمال گذاشتم. او ابتدا شربتی به من تعارف کرد و خودش مشغول وردخوانی و جادو و جنبل شد. چند دقیقه بعد در سرم احساس سنگینی کردم و دیگر چیزی نفهمیدم. زمانی به خود آمدم که حیثیتم لکه‌دار شده بود. وقتی اعتراض کردم، آن رمال کثیف زیر بار رفتار شیطانی خود نرفت و من به قانون متوسل شدم.

بعد از آنکه با آزمایش‌های پزشکی قانونی و تحقیقات پلیس موضوع به اثبات رسید و آن شیطان خیانتکار دستگیر شد، برخی دیگر از طعمه‌هایش نیز به کلانتری آمدند و از او شکایت کردند. اما من زمانی فهمیدم سحر و جادو خرافاتی بیش نیست که زندگی و آینده‌ام تباه شده بود.

بررسی‌های بیشتر درباره این ماجرا با دستورهای ویژه سرهنگ محمد ولیان رئیس کلانتری نجفی مشهد ادامه دارد.

 

 

کدخبر: 177818

ارسال نظر